سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

کیمیا و سینا

انرژی مثبتهای مامان ، عشق من هستید

چند روزه كه خيلي تو فكر انرژي مثبتم. همه اون رو هم از شما نفسهاي زندگيم ميگيرم تموم انرژي و بودنم با شماست عزيزاي دلم. راستي پزيشب با هم البته بدون بابايي رفتيم و حسابي خوش گذرونديم،اولش رفتيم يه خورده گشتي توي خيابونا زديم و بعدشم يه شيرموز بستني مشت زديم توي رگ. هرچند سينايي گلم خوابيده بودي و وقتي بيدار شدي يه كوچولو غر زدي اما ختم به خير شد.امروزم تولد يكي از همكارام بود و ديشب با شما دوتا گلم رفتم خريد ، توي مغازه هرچي تونستي سينا جونم آتيش سوزوندي كه صداي آقاهه در اومد و بيچاره از منم كلي معذرت خواهي كرد آخه رفته بودي سر گرامافونش و ديگه.... امروز پنج شنبه است و كيميا جونم تعطيليشه و آقا سينا هم به تبع آبجي موند توي خونه ام...
24 آذر 1390

از دست شیطنتهای گل پسرم

سلام گلای نازم، فرشته های خوشگلم. امروز صبحم از اون روزا بود که باز هنرهای سینا جونم مشکل آفرین شد. چند روزه که بخاطر محرم صبحها توی اداره زیارت عاشورا برگزار میشه و امروز روز آخرش بود که میخواستم شرکت کنم .خلاصه صبح زود بیدار شدم و همه کارمو تا ٧ تموم کردم وقتی میخواستیم بیایم بیرون متوجه شدم سوییچ ماشین نیست. دیروز عصر یه لحظه دست شما دیدمش و دیگه هیچی حالا هرچی ازت میپرسم مامانی چکارش کردی اینقدر هول شده بودی که هیچی نمیگفتی خدا میدونه کجا انداختیش.چند دقیقه ای با آبجی کیمیا گشیم اما پیدا نشد و مجبور شدم با بابایی تماس گرفتم که اومد و اون یکی سوییچ و داد.بالاخره به اداره رسیدم اما دیگه وقتی که کار از کار گذشته بود و تم...
13 آذر 1390
1